چنانکه پیشتر هم نوشتهبودم، وضعیت ابتلاء بهکرونا و مرگ در اثر آن در ایران، عملاً بدون کمترین تدبیر مؤثری از قبیل آنچه در اروپا و یا کُرهی جنوبی شاهد آن هستیم، روز بهروز بهتر میشود، و هیچ بعید نیست که همین روزها زنگ پایان این بیماری در ایران بهصدا درآید؛ نیمهی شعبان که گذشت، شاید عید فطر مناسبت خوبی برای برگزاری جشن شکست کرونا باشد!
خبری منتشر و تکذیب شدهاست، که بهنوعی مؤید چیزیست که قبلاً نوشتهبودم؛ رسانهای ادعا کردهاست که رییسجمهور در جلسهی شورای عالی امنیت ملی هُشدار دادهاست اتخاذ تدابیری از جنس قرنطینه، که مساوی تعطیلی بخش اعظمیاز کسبوکارهاست، در حالی که دولت کمترین توانی برای حمایتهایی از جنس پولپاشی ۲۲۰۰میلیارد دلاری آمریکا و وامدهی ۲۳۰۰میلیارد دلاری این کشور در اختیار ندارد، میتواند سبب شود لشگری از گرسنگان بهخیابان بیایند.
ادعا شده که روحانی در این جلسه گفته حتا بهقیمت مرگ ۲میلیون نفر از کرونا هم نباید کسبوکارها و اقتصاد کشور تعطیل شود؛ برآوردی که با گمانهزنی این کمترین در نوشتهی قبلی هم با تقریب خوبی سازگار است. روحانی نگران آن است که «نامرئی»ها دوباره مرئی شوند؛ خیابان را یکبار دیگر بهعنوان مکان هندسی کنشگری راستین سیاسی درک کنند؛ کاسهی صبرشان لبریز شود؛ و همهی خشمیرا که تمام این سالها فروخوردهاند روی هرچه هست، تمام تحقیرها، بیچارگیها و واماندگیها، و بوهای نامطبوع آروغهای روشنفکری و پیفپیفهای بوبویی، بالا بیاورند.
واقعیت آن است که نگرانی او چندان هم بیراه نیست؛ تجربهی آبان ۱۳۹۸، در کنار خوشبینانهترین برآوردها که شمار فقرای ایران را بهنحوی انتقادی و قابلاعتناء دستکم ۳۲میلیون نفر ارزیابی میکنند (اثر شوکدرمانی بنزینی سال گذشته در این ارزیابیها وارد نشدهاست)، تصویری نگرانکننده از وضعیت اقتصادی کشور، و شکاف طبقاتی فزایندهی آن ترسیم میکند. روحانی میداند که هرگونه اقدام در راستای تشدید این وضعیت، میتواند مانند جرقهای بر انبار باروت عمل کند.
چه این خبر راست باشد و چه نه، بهعنوان تکملهای بر نوشتهی پیشین، باید بگویم روحانی و، احتمالاً، همهی آنها که در جلسهی ادعایی حضور داشتهاند، واقعیتی را در نظر نمیگیرند، و آن این است که درگذشت ۲میلیون تا ۲ونیممیلیون نفر ایرانی در اثر کرونا، در مقابل نگهداری اقتصاد ملی بهضربوزور چاپ پول، چیزی نیست که با دستکاری در آمار و نمودارها بتوان پنهان کرد: این میزان کشتار بهمعنای عزادارشدن تمامیخانوادههای کمتربرخوردار ایرانیست، که در این روزها باید سوار اتوبوس و مترو شوند و در ازدحامیمرگبار سر کار بروند؛ مبادا اخراج شوند.
در واقع، اگر در سناریوی نخست نگرانی مقامات از اعتراضاتیست که وجههی اقتصادیشان در آنها غلبه دارد، در سناریوی دوم اعتراضاتی شکل خواهندگرفت و، از قضا، سراسری هم خواهندبود، که در آنها خانوادهای عزیزش را از دست دادهاست؛ اگرچه ممکن است ـــ و تنها ممکن است ـــ ممرّ درآمدش را حفظ کردهباشد، ولی از نظر اقتصادی لطمه دیدهاست و، ضمناً، جان عزیزش را هم از او گرفتهاند: این اعتراضی نیست که بتوان با داغودرفش آن را سرکوب کرد، و یا اینکه آن را منتسب به«دشمن» کرد.
شاید مقامات از تجربهی اسقاط هواپیمای اوکراینی، و قیاس آن با آبان ۱۳۹۸، این نتیجه را گرفتهباشند که اعتراض اقتصادی جاندارتر است، و «جمعکردﻧ»ﺶ هم سختتر؛ در حالی که شاید توجه نمیکنند اعتراض عملی بهاسقاط هواپیما نوعاً از سوی طبقهی متوسط شهری ابراز میشد، و برای همین هم بازتاب پررنگی در هیچ نقطهای جز تهران نداشت. اما اینبار همان کسانی بهجانباختن عزیزانشان معترض خواهندشد، که در آبان ۱۳۹۸ مرئی شدند؛ آن مرتبه عصیان کردند چون لمس میکردند سفرهیشان باز هم کوچکتر میشود، اینبار میخروشند چون عزیزشان از دست رفتهاست و، البته، سفرهیشان هم مدام دارد کوچکتر میشود.
بهگمانم آقایان کمترین وَقْعی بهاین قبیل نگرانیها نمینهند؛ اسفبار اینجاست که توجهشان بهاین موارد هم دردی را درمان نخواهدکرد، چون آهی در بساط نیست و، بهنوعی، بهبنبست رسیدهایم: گذشته از تعلل با انگیزههای سیاسی برای مذاکرهای جامع با هدف حلوفصل همهی مسائل مورد اختلاف، برای آزادسازی منابع هنگفتی هم که در داخل کشور وجود دارد، و در اختیار نهادها و بنگاههاییست که سالیان درازیست مالیات نمیدهند هم، بهدلایل سیاسی مضایقه داریم و، مطابق معمول تاریخ این کشور، رقابت بر سر قدرت و جلوگیری از قدرتگرفتن جناح نامطلوب را بهآیندهی این مُلک ترجیح میدهیم.
آینده هر روز تاریکتر میشود.